در اهمیت زنده ماندن و "زندگى کردن" بهترین حرف ها و نوشته ها گفته و نوشته شده . اما در اصل مسئله اینست که ما هر کدام از درون انقدر به مفهوم زندگى رسیده باشیم که دلایلى داشته باشیم که حداقل خودمان را براى ادامه امیدوار کنیم . که انسان بدون امید و انگیزه و احساس تحمل و توان ادامه دادن را به قطع از دست خواهد داد .
اینجا اتفاق جالبى را دیدم . اینکه بیاییم باهم فکر کنیم و به ١٣ دلیل براى تمام نکردن این زندگى برسیم . براى فکر کردن به این موضوع احتیاج به نوشتن داشتم و کجا بهتر از همین جا :)
١٤ دلیل من :
١- خدا . هنوز بندگى نکرده ام . هنوز انقدرى راه براى رسیدن به آنچه که باید، دارم .
٢- پدر و مادرم . امیدشان را نا امید نمیکنم . براى بیشتر شاد کردنشان مهلت میخواهم نه براى دق دادنشان!
٣- همسرم . قرار گذاشته ایم همیشه هم راه و هم دل و هم سر باشیم! رفیق نیمه راه نمیشوم .
٤- بچه هایم . شاید قشنگ ترین دلیلم . اینکه بتوانم ببینمشان . با از بین بردن خودم نسلى که قرار بوده من مادرشان باشم را به قتل میرسانم . از نوازش گونه هایشان در آینده نمیتوانم صرف نظر کنم . از مادرى کردن برایشان . از تربیت و شکوفا کردنشان . ثمره ى زندگیم را باید ببینم تا از این دنیا با خیال آسوده بتوانم دست بکشم .
٥- زندگى در عصر زیباتر . زمانه و دوره اى که زندگى میکنیم به قدرى سیاه و نجس هست که دلم رضا ندهد همین قدر از دنیا سهم ببرم . دلم بخواهد در عصرى که مدینه ى فاضله ى مجسم ترسیم شده باشم . که صاحب عصر و زمانم را ببینم .
٦- مهربانتر بودن . به قدر کافى مهربانى نکرده ام . نبخشیده ام .
٧- دنیا دیده تر شدن . انقدر سفر هست که باید بروم .
٨- تاثیر گذارى در زمینه ى رشته ى تحصیلیم در ایران (این آرزوى قلبى من است)
٩- انقدر از فلسفه بفهمم و بدانم که حکم یک سیراب را بگیرم . گرچه بیشتر دانستن تشنگى بیشترى مى اورد
١٠- به درجه اى برسم که دیگر "من" مطرح نباشم .
١١- همیشه در آرزوى دیدن سن ٢٨ سالگى و ٣٤ سالگى و ٤٥ سالگى ام بوده ام!! بنظرم اوج قلل جذابیتند ::)
١٢- هنوز کسانى هستند که نتوانسته ام از حس بدى که به دل و روحم وارد کرده اند رها شوم . رها نیستم
١٣- نویسنده نشده ام!
١٤- وجود آدم هایى که دوست دارم پیشرفتشان را ببینم . ازدواجشان را . شادى هایشان را .نگاه هایشان امیدوارم میکند .
#رموزشادزیستن
#راههایادامهدادن
#شماچطور؟!
درباره این سایت