امروز دوباره سر کلاس بحث جدی شده بود حول محور ت و نظام و اقتصاد! با استادی که شش ترم متوالی دانشجویش بودیم و کل کلاس ها به همین منوال امروز گذشته بود . من و محدثه شاید از قبل خیلی کمتر و کمرنگ تر بحث میکردیم و بیشتر تماشاگر بودیم و خود را چندان وارد نمیکردیم . استاد وسط بحث سکوت مارا که دید انگار خیلی تعجب کرد یا بحث برایش داشت مسخره و بی چالش میشد که پرسید چرا صحبتی نمیکنید؟! و خیلی واضح گفتیم که این بحث ها شش ترم است که مدام تکرار میشود و نه ما توانستیم کسی را قانع کنیم و نه کسی مارا! بیخودی انرژی هدر بدهیم و داد و فریاد راه بیاندازیم آخرش به چه چیزی برسیم؟!!! استاد که کمی جا خورده بود گفت که شاید کسی راهش را از همین بحث ها پیدا کند و ذهنیتش را تعییر دهید و از این قبیل حرف ها .
اما من هنوز هم همان فکر را میکنم . فکری که چند وقتی هست به جانم افتاده و تا جایی که بحث دفاع از عقیده ی اصلیم نباشد در هیچ گونه بحثی دخالت نمیکنم . کلا بحث کردن به نظرم خیلی مسخره و ابتدایی به نظر میرسد . هیچ وقت درون بحث های ی نه من به چیزی رسیده ام نه کسی را به چیزی رسانده ام!!! جدیدا وسط بحث حس سوفسطاییان زمان افلاطون را دارم!!

+ وسط سکوت و حرف ما استاد گفت خانم عین شما شخصیت بارزی دارید و فلان ! اما . بعد از این تعریف هم تمام هیکل فکر و عقیده و اعتقاداتمان را شست و چلاند و گذاشت یک گوشه ای خشک شد :))) خلاصه که لازمه ی ابتدایی ترین بحث ها این منافق بازی ها هم هست ؛)

جز خدا کیست که در سایه ی مهرش بخزیم؟

کار خیر دسته جمعیش خوبه :)

شاید نقطه ى شروعى برای ام اس!

ها ,خیلی ,کسی ,وسط ,استاد ,چیزی ,بحث ها ,وسط بحث ,بودیم و ,و نه ,نه کسی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرسپولیس دانلود 1000 فایل یادداشتهای پراکنده پایاتل دزد است خرید نکنید خانم عینکی دنـــیـــای یـــک انـــســان چـپ دســت آموزش هنری بهترین بازی های پوکر آنلاین دانلود رایگان نمونه سوالات نگهداری و پرورش کاکتوس دانلود جزوه pdf